صدای غم...
این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه
های شهر است که به گوش میرسد
و حکایت از طلوع غم میکند
من در زاویه پنهان خویش
نشسته ام و دستهایم
به جست و جوی
اسمان رفته اند
اسمان در غم من مینالد
زمین از شیون های من به لرزه در ما اید
و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند
نظرات شما عزیزان: